بایگانی ماهانه: فوریه 2008

هذیانهای پایان هفته اول

1- من فهمیدم که یه مدیر مالی چقدر مهمه، چقدر تو تصمیمات شرکت و سازمانش تأثیر گذاره، مدیر مالی است که میگه پول رو از کجا پیدا کنیم بعد چطوری بعد از تولید و فعالیت پول رو تقسیم کنیم و به چه کسانی چه مقداری تعلق میگیره و به چه کسانی یه قرون هم نباید بدیم! اما:
2- استاد مدیریت مالی اصلاً نمیدونست ما کی هستیم ،دانشجوهای چه رشته ای هستیم، از کجا اومدیم ، اصلاً رشته کارآفرینی چی هست مگه تو دنیا کسی هم کار می آفرینه؟ سرفصلهای درسی مدیریت مالی تو این دوره چی باید باشه و تازه اینکه کنکور شرکت کردیم براش خیلی عجیب بود (برای ما هم کلی توهین که هیچ کدوم رو نمیدونست.)، البته آخرش هم نفهمید!
3- فهمیدم که رفتار سازمانی یه درسیه که مقدماتی و پیشرفته اش رو میشه با هم خوند بدون اینکه با هم تداخلی داشته باشند، ولی یادم میاد بچه که بودیم موقع تربیتمون مرحله به مرحله مسائل رو یادمون میدادن که رفتارمون چطوری باشه حالا این چه مدلیشه خدا داند!
4- برای مقدماتی باید بریم کتاب خود استاد رو بخریم، هفته بعد هم همراهمون باشه سر کلاس :O تا استاد تعیین کنند که چی باید بخونیم از این کتاب !!
5- برای پیشرفته هم قرار شد یکی از دوستان بره از کتابخونه آخرین کتابی که موجود هست در این فیلد رو پیدا کنه و هفته بعد بیاره تا تقسیم کنیم هر کی یه فصلش رو ترجمه کنه و بیاد سر کلاس درس بده!
6- آقا ما زورکی مجبور شدیم دوست داشته باشیم که مقاله ارائه بدیم! به استاد هیچ ربطی نداره که میخواهیم بریم یللی تللی کنیم یا نه میخواهیم بریم ادامه تحصیل بدیم در هر حال باید دوست داشته باشیم که مقاله ارائه بدیم و خب معلومه که به خاطر کاغذبازی ها و . . . هم فرصت زیادی نداریم دیگه ، پس اگه بخواهیم امتیاز کافی برای آزمون دکترا به دست بیاریم باید از الان هفته ای یه مقاله از خودمان در وَ کنیم!
7- بازاریابی عملاً قدقد کردنه، ولی همین قد قد کردن خشک و خالی که درس پیش نیاز هم هست، برای ما مطالعه کتاب فیلیپ کاتلر در عرض سه هفته و حضور در آزمون آن به عنوان امتحان میدترم، ارائه یه مقاله برای یه محصول جدید، ارائه یه پرزنتیشن با یه مطالعه نمونه (Case Study) ، مطالعه یه کتاب خارجکی که اصلاً معلوم نیست تو بازار یافت میشه یا نه و یه سری کارهای دیگه رو در بر خواهد داشت. . . تازه نفس بکشیم تو کلاس دو نمره از امتحانمون کم میشه، همینجوری که باید از 16 حساب کنیم تا بعد!
8- جابجایی درس سه شنبه که کلی بهش امید بسته بودیم، به خاطر اینکه یکی از همکلاسیهای محترم ترم اولی، ترم قبل کلی بدبختی کشیده بوده سر کلاسها که به صورت پخش و پلا براشون ارائه شده بوده فعلاً رفته زیر سایه ای از ابهام!
9- فکر میکردم خودم همیشه از اخبار به دورم به خاطر وقت کمی که دارم، ولی دیدم نه بابا دوستان دیگری هم هستند که حتی از تکمیل ظرفیت خبردار نشدن! تکمیل ظرفیتی که به خیلی از دوستان کمک کرد که دانشکده کارآفرینی قبول شوند!
10- فعلاً یه گروه اینترنتی یاهو و یه وبلاگ به همت آقای تاج الدین ساخته شده تا بتونیم به خوبی با هم در ارتباط باشیم! هرچند که همیشه برام اینکه بچه هایی با تحصیلات لیسانس به بالا هم خیلی کم اینترنت کار میکنند و از خیلی مسائل مطلع نیستند عجیب بوده، و الان هم می بینم همینطوره متأسفانه . . .

کلاس اولیها

بالاخره شروع شد، خودش هم چه شروع شدنی!

اولاً که صبح حالا به دلایلی مجبور شدم زود برم،

عینهو بچه کلاس اولیها که هول هستند، ساعت 7 و نیم دانشکده بودم،

رفتم برنامه رو نگاه کردم که ببینم کلاس آمار کجا تشکیل میشه،

که دیدم کلاً یه جابجایی اساسی تو برنامه رخ داده،

1-    کلاسهای ساعت فرد همه یه ساعت عقب رفتن و زوج شدن،

2-    یه واحد دیگه اضافه شده به نام مبانی کارآفرینی،

هیچی دیگه. . .

 رفتیم محلی که کلاس باید باشه،

و حالا هی بشین که استاد قراره بیاد!

خب معلومه استاد تو این برف از خونه اش در نمیاد،

ما جوجه دانشجوهای ساده. . .

 بعدش دیگه رفتیم تو دفتر اداری بست نشستیم

که به یکی یکی استادها زنگ بزنن ببینن میان یا نه!

آخرش هم بی نتیجه برگشتیم عین بچه مثبتها سر کار،

خداییش این دو ساعت مرخصی حروم شده ام رو باید این استاده جوابگو باشه!

ولی خب کلاس کامپیوتر عصر تشکیل شد و ما هم باز عین بچه مثبتها رفتیم،

آخه این یکی دیگه حیاتی بود،

 قرار بود امتحان بگیره که هرکی نمره بالایی آورد درس رو حذف کنه!

امتحان نگرفت ولی احتمالاً من یکی این درس رو حذف کنم!

😉